در پیچ و تاب زمان تاب می خورم

گاهی می خندم گاهی می ترسم و گاهی می افتم

اما لذت اش بیشتر است

سرشار از زندگیم سرشار از بودن

اما بدون دلیل تاب می خورم

می خندم ، گریه می کنم

اما خندیدن در جمع است و گریه هایم برای خودم

گاهی دلم برای خودم می سوزد

گاهی از خودم متنفر می شوم

گاهی از خود راضی

اما باز هم تاب می خورم و زندگی می کنم

برای اینکه باشم

برای اینکه ثابت کنم که هستم

اما ای کاش بودنم دلیلی داشت

اما دلیلی ندارد .

شاید داشته باشد اما . . .