در پیچ و تاب زمان تاب می خورم
گاهی می خندم گاهی می ترسم و گاهی می افتم
اما لذت اش بیشتر است
سرشار از زندگیم سرشار از بودن
اما بدون دلیل تاب می خورم
می خندم ، گریه می کنم
اما خندیدن در جمع است و گریه هایم برای خودم
گاهی دلم برای خودم می سوزد
گاهی از خودم متنفر می شوم
گاهی از خود راضی
اما باز هم تاب می خورم و زندگی می کنم
برای اینکه باشم
برای اینکه ثابت کنم که هستم
اما ای کاش بودنم دلیلی داشت
اما دلیلی ندارد .
شاید داشته باشد اما . . .
![]()
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 19:46 توسط نیروانا
|